طاهاطاها، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته ای از طرف خدا

طاهای دوست داشتنی من

دی ماه نوزدهم زندگی طاها

یک روز دیگه از زندگی پسرم میگزره کم کم زندگی شکل خودشو گرفته،سن لجبازیو شیطننش آغاز شده.طاهای من دیوارا رو مینویسه صندلی زیر پاشه تا چراغا رو روشن کنه و در کمدها رو واکنه بریز بیرون با درکه اما سنش انقد نیس که بدونه داره خرابکاری میکنه صندلی رو میزاره رو اپن و میگه اتدور اندور یعنی انگور .کنتر یعنی کنترل دلاخ یعنی چراغ. اندشت انگشت . میگم،چندسالته میگه یسال با انگشت ناخن و انگشتشم نشون میده ابرو دندون و زبون پی پی میکنه دستشو تکون میده میگه مامان پیف. چشمشو نشون میده میگه فوت کن میگه اوف پوووف . یعنی اوف شده دعواش،کردنی نازم میکنه ارووم میگه مامان مامان . به باباش تتزگیا میگه امیرا یعنی امیر اقا مردا رو میگه اقا به زنداییش خاله میگه شبا شارژ...
24 دی 1393

انتهای ماه هجدهم زندگی طاه دی ماه

طاها ی من روز به روز بزرگتر میشه شیطنتاش و کنجکاویاش زیاد شده یازده تا دندون داره که سه تاش آسیابن همش بالای مبل و میزها و تختها و... است .تمام کشوهای آشپزخانه رو زمینن از کلمه هایی استفاده میکنه که نمیدونم کی یاد گرفته مثلا گاز. کنترل )گنتو( . شیر دایی."چایی"به قند میگه "گای". اس یعنی اسب .بیل یعنی فیل. اگوش یعنی خرگوش .قطای یعنی قطار تتاب یعنی کتاب خلاصه کلمه ای نیس که تکرتر کنه. کارهامو تقلید میکنه. به باباش میگه امیر دا یعنی امیر اقا منم مامی صدا میکنه .به زندایی خاله و به خالش باجی و به مامان نانی مامان میگه .عو یسا یعنی عمو رضا و عمو اوسف یعنی عمو یوسف یهو سینه میزنه اوسن اوسن میگه.یهو نی نایش میگیره و حسابی میرقصه اونم نوک پا میچرخه ....
21 دی 1393
1